گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم
بخش هفتم يادداشت حماسه حسينی
حماسه حسينی


- برای اينكه مفهوم كلمه بالا روشن شود لازم است كلمه حماسه را تفسير
و معنی كنيم . در " نهاية " ابن اثير ( ج 1 ) می‏گويد : الحمس جمع‏
الاحمس و هم قريش و من ولدت قريش ، و كنانه ، و جديلة قيس . سموا
حمسا لانهم تحمسوا فی دينهم أی تشددوا . و الحماسة الشجاعة ، كانوا يقفون‏
بمزدلفة و لا يقفون بعرفة ، و يقولون : نحن أهل الله فلا نخرج من الحرم و
كانوا لا يدخلون البيوت من أبوابها و هم محرمون " ( 1 ) .
قاموس می‏گويد : " حمس - كفرح : اشتد و صلب فی الدين و القتال فهو
حميس و أحمس . . . " ( 2 ) .
اصطلاحا در مورد بعضی اشعار كلمه " حماسه " اطلاق
می‏شود . بسيار كتابها به نام " حماسه " تأليف شده زيرا متضمن چنين‏
اشعاری بوده است .
منظومه‏ها و اشعار را معمولا تقسيم می‏كنند به منظومه‏ها و اشعار حماسی ، و
غنائی ، رثائی ، ستايشی ، وعظ و اندرزی . البته اقسام ديگری هم دارد .
شعر حماسی شعری است كه روح غيرت و شجاعت و شدت و مقاومت را بر
می‏انگيزد خواه خود مضمون حماسی باشد يا متضمن سرگذشت يك پهلوان و
قهرمان باشد . بشر قهرماندوست و قهرمانپرست است . شعر حماسی مثل :

تن مرده و گريه دوستان
به از زنده و خنده دشمنان
داستان حماسی هم مثل بسياری از افسانه‏های كهن ايران ، و داستانهای‏
واقعی تاريخ اسلام و ايران مثل داستان مبارزه علی ( ع ) و عمرو ، يا
تاريخچه جلال الدين خوارزمشاه .
شعر غنائی مثل غزليات حافظ و سعدی . مثلا :

" فكر بلبل همه آن است . . . " .
[ و ]

" صبا به لطف بگو . . . "
[ و ]

" آنچه تو داری قيامت است نه قامت " .
شعر رثائی هم مثل قصيده در رثاء سلطان محمود :

" شهر غزنين نه همان است . . . "
يا قصيده در فتنه غزنين :

" آن نيل مكرمت كه توديدی سراب شد "
و يا قصائدی كه در مصائب اهل بيت پيغمبر ( ص ) گفته شده . اشعار مدح و
تملق هم كه الی ما شاء الله . و اما موعظه مثل :

" أيها الناس جهان جای تن آسانی نيست . . . "
شعر مصيبت هم داريم مثل :

بلبلی خون دلی خورد

( حافظ ) .
شعر مدح و چاپلوسی هم داريم مثل :

نه كرسی فلك نهد انديشه زير پای
تا بوسه بر ركاب قزل ارسلان زند
اختصاص به شعر ندارد ، نثر هم همين طور است : " « قد استطعموكم‏
القتال » . . . " ( 1 ) همچنين خطبه طارق يك نثر حماسی است .
" « و العاديات ضبحا ». . . " نيز يك نثر حماسی است . حكايت " در
عنفوانی چنانكه افتد و دانی با زيبا پسری سری و سری داشتم به حكم آنكه .
. . " نثری است غنائی . بلكه حادثه‏ها و تاريخچه‏ها و وقايع نيز چنين‏
است . تاريخ اسلام يك تاريخ حماسه است مثل داستان شعار ابوذر در مكه .
داستانهای موعظه و غنائی هم زياد داريم . خود شخصيتها گاهی يك شخصيت‏
حماسی است ( 2 ) .
اكنون برويم سراغ شخصيت حسينی و هم سراغ حادثه تاريخی كربلا و هم سراغ‏
شعارهای حسينی .
حسين يك شخصيت حماسی ، و حادثه كربلا يك داستان حماسی ، و شعارهای‏
حسينی شعارهای حماسی است .
2 - خلاصه‏ای از سخنرانی شب 13 محرم / 88 در حسينيه ارشاد [ تحت عنوان‏
" حماسه حسينی " ] :
گفتيم همان طور كه منظومه‏ها ، حماسی ، غنائی يا رثائی يا
اندرزی و غيره است ، نثرها نيز همين طور است ، بلكه وقايع و تاريخچه‏ها
نيز همين طور است ، بلكه شخصيتها و روحيه‏ها و قهرا شعارها نيز همين طور
است . بعد گفتيم حادثه كربلا را مطالعه كنيم ببينيم آيا يك حادثه غنائی‏
است يا رثائی يا حماسی يا اندرزی يا غير آن .
گفتيم ايضا كه اين حادثه دو ورق و دو صفحه دارد . يك صفحه‏اش سياه و
تاريك است . از نظر اين صفحه ، داستان كربلا يك داستان جنائی و رثائی‏
است . از اين نظر اين داستان يك تراژدی بی نظير ( لااقل در مشرق زمين ،
اما در مغرب زمين بالاتر از اين جنايت زياد بوده و هست كه نمونه‏اش در
جنگهای صليبی و جنگهای اندلس هست ) است و قهرمان اين داستان جنائی ،
جنايتكارانی از قبيل پسر معاويه و پسر زياد و پسر سعد و غيرهم هستند .
اما از صفحه ديگر يك داستان حماسی است . از اين نظر و در اين صفحه‏
قهرمانها عوض می‏شوند ، قهرمانها عبارتند از حسين ( ع ) ، زينب ، عباس‏
بن علی ، علی بن الحسين ( ع ) ، قاسم بن الحسن ، مسلم بن عقيل ، زهير بن‏
القين ، برير بن خضير ، هلال بن نافع ، حبيب بن مظهر .
از نظر اول نمايشگاه جنايت بشريت و موجب سرافكندگی بشريت و مصداق‏
« ا تجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء »است ، و اما از نظر دوم‏
مصداق « انی جاعل فی الارض خليفه »، و مصداق « انی اعلم ما لا تعلمون
( 1 ) است . گفتيم ما تا كنون يك طرف سكه و يك
طرف ورق را مطالعه كرده‏ايم ، از آن نظر مطالعه كرده‏ايم كه داستان جنائی‏
است . اكنون می‏خواهيم صفحه ديگر را مطالعه كنيم . گفتيم كه بعضی‏ها نظير
" محمد مسعود " مدعی هستند كه روش مسيحيان بر روش ما ترجيح دارد كه‏
شهادت و فداكاری مسيح را جشن می‏گيرند ولی ما [ شهادت حسين ( ع ) را ]
عزا می‏گيريم ، آنها شهادت را موفقيت و ما شكست می‏دانيم . اينها اشتباه‏
می‏كنند ، نمی‏دانند كه مسيحيت كه جشن می‏گيرد اولا از نظر شخصی مسئله را
مورد مطالعه قرار می‏دهد و اسلام از نظر اجتماع .
از نظر شخصی ما هم موفقيت می‏دانيم . و به علاوه آنها از آن نظر جشن‏
می‏گيرند كه شهادت را فدای گناهان می‏دانند . جشن می‏گيرند كه عيسی كشته شد
و با كشته شدن او از زير بار سنگين گناه درآمديم ، و مسلمان واقعی‏
نمی‏تواند چنين فكری داشته باشد .
اكنون می‏خواهيم ببينيم چگونه شخصيت حسين ( ع ) يك شخصيت حماسی است‏
، و چگونه كلماتش حماسه است ، و چگونه حادثه كربلا يك حادثه حماسی است‏
؟
اول بايد عرض كنيم كه اين حادثه كه عرض می‏كنم در آن تحمل است ،
صلابت است ، غيرت است ، دفاع از ايده و مسلك و فداكاری است ، شهادت‏
است ، و با ساير حماسه‏ها فرق [ دارد . ] اين يك حماسه مقدس و يك‏
حماسه مطلق است . م طلق است يعنی به خاطر يك قوم و يك ملت بخصوص‏
نيست ، برای انسانيت است ، بالاتر در راه خدا است ، يعنی در راه‏
هماهنگی با
هدفهای كلی خلقت است ، و اينست معنی اينكه در راه رضای خدا است . و
الا خداوند كه شخصا و برای خود چيزی نمی‏خواهد كه رضايت و عدم رضايت ، از
آن نظر مفهومی داشته باشد . ديگر اينكه مقدس است . از نظر فردی هيچگونه‏
انگيزه شخصی ، فردی ، جاه ، مقام ، در كار نيست . برای مقدسات بشريت‏
است ، در راه توحيد ، مبارزه با بشر پرستی ، عدل ، آزادی ، حمايت از
ستمديدگان است . از اين نظر يك حماسه الهی است ، يك حماسه جهانی است‏
، يك حماسه انسانی است .
يك قهرمان ملی كه فقط برای ملت خود كار می‏كند ، ممكن است از نظر
ملت ديگر جانی بزرگی باشد . " اسكندر " از نظر يونانيان يك قهرمان‏
بزرگ است و از نظر ملتهای ستمديده يك جنايتكار است . برخلاف آن كسی‏
كه هدفش حق ، حقيقت ، عدالت ، حريت ، خدا است . حتی آن كسی كه هدفش‏
حقوق مادی پامال شده است ، برقراری برابری اقتصادی است و فلسفه‏اش‏
ماترياليسم و اساس فكری اصالت اقتصاد است و محرك اصلی خودش خواه‏
ناخواه منافع فردی است ، نمی‏تواند نهضتش مقدس معرفی شود .
3 - [ شعری از پروين اعتصامی ] :

شاهدی گفت به شمعی كامشب
درو ديوار مزين كردم
ديشب از شوق نخفتم يك دم
دوختم جامه و برتن كردم
كس ندانست چه سحر آميزی
به پرند از نخ و سوزن كردم
صفحه كار گه از سوسن و گل
به خوشی چون صف گلشن كردم

توبه گرد هنر من نرسی
زانكه من بذل سروتن كردم
شمع خنديد كه بس تيره شدم
تا ز تاريكيت ايمن كردم
پی پيوند گهرهای توبس
گهر اشك به دامن كردم
گريه‏ها كردم و چون ابربهار
خدمت آن گل و سوسن كردم
خوشم از سوختن خويش از آنك
سوختم بزم تو روشن كردم
گر چه يك روزن اميد نماند
جلوه‏ها بردروروزن كردم
خرمن عمر من ارسوخته شد
حاصل شوق تو خرمن كردم
كارهايی كه شمردی بر من
تو نكردی همه را من كردم
4 - قبلا قيامهای مقدس و مردان بزرگ را تشريح كرديم و گفتيم قيامهای‏
مقدس دارای چهار خصوصيت است :
اول : عموميت ، اطلاق .
در اين جهت برخی نهضتهای اجتماعی نيز كه جنبه ماترياليستی دارند
شريكند .
دوم : تقدس ، يعنی منزه بودن از اينكه جنبه فردی و خودخواهی داشته‏
باشد . اسكندر ، ناپلئون ، نادر ، شاه اسماعيل ، مردان بزرگ بودند اما .
. .
سوم : اينكه شعله‏هائی هستند در ميان تاريكيها ، حركتی در خلال سكونها ،
در سكوتهای مرگبار . به همين دليل مورد قبول عقلای قوم قرار نمی گيرد . .
.
چهارم : ديد قوی .
5 - اما سخنان حسين ( ع ) حكايت از يك غيرت الهی می‏كنند و مفتاح‏
شخصيت او است
الف - از او می‏پرسند از پغمبر حديثی كه خودت شنيده باشی نقل كن . اين‏
را نقل می‏كند : « ان الله يحب معالی الامور و يبغض سفسافها » ( 1 ) .
ب - " الانوار البهية " ص . . . 45 عن الحسين ( ع ) : « ان جميع ما
طلعت عليه الشمس فی مشارق الارض و مغاربها ، بحرها و برها سهلها و
جبلها عند ولی من اولياء الله و اهل المعرفة بحق الله كفی‏ء الظلال . ثم‏
قال : الا حر يدع هذه اللماظة لاهلها . ليس لانفسكم ثمن الا الجنة فلا
تبيعوها بغيرها . فان من رضی من الله بالدنيا فقد رضی بالخسيس » ( 2 ) .
ج - « الناس عبيد الدنيا و الدين لعق » . . . .
د - « موت فی عز خير من حياه فی ذل » .
ه - خطاب به ابی ذر غفاری : « فاسأل الله الصبر و النصر و استعذ به من‏
الجشع و الجزع فان الصبر من الدين و الكرم » ( 3 ) .
و - « الصدق عز ، و الكذب عجز ، و الشح فقر ، و السخاء غنی » ( 4 ) .
ز - « سبقت العالمين الی المعالی » . . .
اينها جمله‏هايی است كه از آن حضرت نقل شده و مربوط به عاشورا نيست .
با توجه به سانسور آن وقت و كم نقل شدن احاديث از ايشان ، آنچه باقی‏
مانده از اين قبيل است . اما سخنان
حادثه عاشورا :
ح - « سأمضی و ما فی الموت عار علی الفتی » . . . ( 1 )
ط - « الا ترون ان الحق لا يعمل به . . . انی لا اری الموت الا سعادش »...
اما در روز عاشورا :
ی - « الموت اولی من ركوب العار » . . .
يا - « ان لم يكن لكم دين » . . .
يب - « الا و ان الدعی ابن الدعی » . . .
يج - « لا اعطيكم بيدی » . . .
6 - توجه به اينكه جنگ ، جنگ عقيده و ايده بود نه شخص .
7 - توجه به اينكه حماسه حق پرستی آن است . « علامة الايمان ان تؤثر
الصدق حيث يضرك » . . . پرهيز از حيله و تزوير ، و اتكاء به كرامت‏
نفس .
8 - آنچه وجود دارد يك جاذبه واقعی حسينی است . پول خرج كردن‏ها . . .
« ان لقتل الحسين حرارش فی قلوب المؤمنين لا تبرد ابدا » ( 2 ) .
9 - مكتب حسينی بايد مكتب تجديد حيات اسلام باشد .
يا مظلوم ، و ای غريب ، و ای بی‏پدر ! بايد حذف شود
- مسئله شهيد ، ارزش شهيد ، ارزش خون شهيد . هر شهادتی نورانيت‏
در اجتماع به وجود می‏آورد .
11 - كليد شخصيت .
12 - او هرگز از روزگار شكايت نكرد .
13 - يكی از اصول تربيت اين است كه در روح افراد حماسه به وجود
بياورد ، ولی البته حماسه الهی نه نژادی و ملی ، يعنی حماسه‏ای نسبت به‏
خير و نيكی ، نسبت به سنن سالم اجتماع . و به طور كلی شهيد حماسه آفرين‏
است . ( « و ان كان الا فليكن تعصبكم فی محامد الخصال » ) ( 1 ) .
14 - اجتماع وقتی روی پای خود می‏تواند بايستد كه در روح افراد ، حماسه‏
و احساس شخصيت وجود داشته باشد ، فلسفه مستقلی در زندگی داشته باشد و
به آن ايمان و اتكاء داشته باشد .
15 - رابطه مكر و حيله با ضعف و ناتوانی در انسان و حيوان ، و رابطه‏
كرامت نفس با قوت و نيرومندی .
16 - بايد شعارهای منحط و مباين با شعارهای حسينی و روح حسينی حذف شود
از قبيل :
يا مظلوم ، يا غريب ، ای بی مادر ، ای بی پدر !

ای خاك كربلا تو به من ياوری نما
چون نيست مادری تو به من مادری نما
افسوس كه مادری ندارم
فرزند و برادری ندارم
از تشنگی فتاده به جانم شراره‏ای
ای قوم بی‏حقوق به حالم نظاره‏ای
17 - سخن حماسی ، تاريخچه حماسی ، شخصيت حماسی ( 1 ) آن است كه از
لحاظ روحی غيرت و حميت و شجاعت و سلحشوری را تحريك كند و از لحاظ
بدنی خون را در عروق به جوش آورد ، به بدن نيرو و حرارت و چابكی و
چالاكی ببخشد ، در واقع حيات تازه به بدن بدهد ، به عبارت ديگر روحيه‏
انقلاب و ثوره ايجاد كند ، حس مقاومت در مقابل ستم و ستمگر به وجود
آورد .
18 - امام حسين عليه السلام يك سوژه بی نظيری است در اسلام از نظر
تجديد حيات اخلاقی و اجتماعی اسلام ، و از نظر برانگيختن احساسات انقلابی‏
و حماسی ، و از نظر ايجاد و تكوين شخصيت .
19 - يكی از خواص حماسه روحی اجتماعی داشتن اينست كه مانع جذب شدن‏
فرد يا اجتماع در فرد و اجتماع ديگر است ، چون احساس شخصيت و منش و
استقلال است .
20 - از ملتی هر چيز منهدم شود قابل جبران و اصلاح است مگر حماسه ملی و
روح ملی كه ملت را به دنبال خود می‏برد . امام حسين حماسه اسلامی را زنده‏
كرد و به اين جهت به اسلام حيات بخشيد .
می‏گويند امام حسين اسلام را زنده كرد ، تجديد حيات كرد ، با خون خود
نيرو داد و آبياری كرد . راست است اما چگونه
و به چه نحو ؟
به اين نحو كه حماسه اسلام را احيا كرد ، به روحها شخصيت ، حريت ،
غيرت ، آزادگی ، ايده آل داد و خونها را به جوش آورد ، رخوت را از
بدنها گرفت و روحها را به حركت آورد ، حماسه مبارزه با كفر ، ظلم ، ستم‏
را احيا و تجديد كرد .
21 - دعوت اسلام با " « قولوا لا اله الا الله تفلحوا » " آغاز شد .
دعوت اسلام ، حسن مطلع عجيبی داشت . اين جمله با همه اختصار و كوتاهی‏
چون مشتمل بر آزادی بشر از هر معبودی جز خالق كل هست و چون مشتمل بر
تحقير هر معبودی در مقابل انسان است ، در روحيه‏ها نوعی حماسه و احساس‏
شخصيت به وجود آورد : من در مقابل بت ، در مقابل يك بشر ، در مقابل‏
يك جرم سماوی ، در مقابل كائنات و ما فيها سرفرود آورم ؟ ! ابدا . من‏
فقط به درگاه خداوند خالق خودم و همه آنها سرفرود می‏آورم .
مسلما اسلام در اعراب احساس شخصيت به وجود آورد ، نه شخصيت قومی و
عربی ، بلكه بالاترين احساسها : شخصيت توحيدی و انسانی . هر چيزی را برای‏
عبادت و اطاعت در نظر آنها كوچك كرد و ضمنا از جنبه مثبت خدا را ايده‏
آل قرار داد .
22 - فرق شخصيت و عالم بودن - داستان عالم اصفهانی كه كتابی مجانی از
يكی از مدرسين قم مطالبه كرد .
23 - مسئله مروت از شرائط عدالت .
24 - داستان ازدواج زن سفيد پوستی با مرد سياه پوست در انگلستان كه‏
غوغائی بپا كرده بود ( رجوع شود به كتاب " زن و آزادی " ص 9 ) ،
نشانه‏ای از شخصيت باختن است . ايضا شعار
اينكه ايرانی جسما و روحا ، ظاهرا و باطنا بايد فرنگی بشود . ايضا زمزمه‏
تغيير خط ، تغيير لباس ، تغيير اسم ، مانند بيگانه " بای بای " و "
گودبای " گفتن ، مانند بيگانه غذا خوردن و حتی آروق زدن ، عيد بيگانه را
از عيد خود مهمتر شمردن ، همه نشانه خود باختگی است .
25 - استقلال فكری يعنی اينكه انسان از خود اصول و مبادی و فلسفه‏ای در
زندگی داشته باشد و به آن ايمان و اعتماد داشته باشد و در روحش نسبت به‏
او نوعی حماسه موجود باشد . آن را می‏گويند غرور ملی ، غرور اجتماعی و
غيره .
احترام به سنن و نظامات سالم يكی از علائم حماسه داشتن است . تغيير خط
، تغيير لباس ، تبعيت در اسم گذاری از قبيل ژيلا و روژی و غيره ، در مد
لباس ، در لباس پوشيدن ، در به كار بردن الفاظ آنها ، تابلوها را به‏
نام آنها كردن ، عيد ژانويه بيگانه را بر عيدهای ملی و مذهبی مقدم داشتن‏
و گفتن " بای بای " ، " گودبای " ، بالاخره پذيرفتن شعارهای بيگانه‏
دليل بر عدم استقلال روحی و عدم حماسه است .
به قول اقبال بايد گل كوزه ما به دست خودمان تهيه شود نه به دست‏
ديگران . و باز به قول او بايد آهن باشيم تا نان داشته باشيم ، نه به قول‏
موسولينی : بايد آهن داشته باشيم تا نان داشته باشيم . اقبال می‏گويد :
بايد صلابت و حماسه داشته باشيم ، موسولينی می‏گويد : بايد زور داشته‏
باشيم .
26 - راست گفته است آنكه گفته است :

كهن جامه خويش پيراستن
به از جامه عاريت خواستن
27 - استقلال فكری و حماسه داشتن ، با اقتباس خوبيهای
علمی ، فنی ، هنری و غيره از ديگران منافات ندارد . چيزی كه هست بايد
در هاضمه خود هضم برد نه اينكه در هاضمه آنها هضم شد .
28 - ما ايرانيها اين عيب را داريم كه بيش از هر مليت ديگر تسليم‏
شعارهای پوچ بيگانگان می‏شويم . در عين اينكه نسبت به حقايق تعصب نداريم‏
، نسبت به شعارهای پوچ بيگانه هم زود تسليم می‏شويم .
هنديها دانشمند درجه اول شان همان لباس و زی هندی را حفظ می‏كند (
تاريخ علوم پی يرروسو ) . " نهرو " سياستمدار لباس هندی را حفظ می‏كند
و می‏خواهد بگويد من هندی هستم ، هندی بايد هندی بماند نه اينكه در هاضمه‏
اروپائی هضم شود . اما ما اگر ديديم فرنگی زنار بست ، دو تا به جای يكی‏
می‏بنديم به عبارت ديگر آمادگی كاملی برای استعمار فكری داريم . استعمار
فكری بالاتر است . زيرا [ در اين نوع استعمار ، شخص ] مثل دشمن فكر
می‏كند ، و حس نمی‏كند كه استعمار زده است .
ما بالاتر از استعمار فكری را داريم ، استسباع فكری داريم ، يعنی مثل‏
يك حيوان مستسبع به طرف آنكه ما را می‏درد می‏دويم .
29 - ارزش استقلال فكری و اعتماد به فلسفه زندگی خود و احترام به سنن و
نظامات خود ، از علم بالاتر است . ملت عالم ممكن است در ملت ديگر هضم‏
شود ، ولی ملتی كه احساس شخصيت و استقلال می‏كند قابل هضم شدن نيست .
الجزايری‏ها و ويت كنگ‏ها به دليل علمشان با استعمار فرانسه و آمريكا
نجنگيدند بلكه به خاطر يك حماسه روحی كه در آنها هست
30 - مطابق نقل " اقبال شناسی " ص 69 ، به عقيده اقبال چند چيز است‏
كه شخصيت ملی را تقويت می‏كند و چند چيز ديگر است كه آن را تضعيف‏
می‏كند